معنی دم برگ - جستجوی لغت در جدول جو

دم برگ

لغت نامه دهخدا

رگ برگ

برآمدگی های باریک رگ مانند در برگ درختان و گیاه ها

فرهنگ فارسی عمید

دم سرد

کسی که کلامش در دیگری اثر نکند

فرهنگ فارسی عمید

دم گرگ

اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صبح دروغین، تاریک روشن، صبح نخستین، فجر کاذب، صبح اوّل، صبح کاذب برای مثال تابان دم گرگ در سحرگاه / چون یوسف چاهی از بن چاه (نظامی۳ - ۴۶۲)

اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صُبحِ دُروغین، تاریک رُوشَن، صُبحِ نُخُستین، فَجرِ کاذِب، صُبحِ اَوَّل، صُبحِ کاذِب برای مِثال تابان دم گرگ در سحرگاه / چون یوسف چاهی از بن چاه (نظامی۳ - ۴۶۲)

فرهنگ فارسی عمید

دم بخت

ویژگی دربارۀ دختری که به سن بلوغ رسیده و آمادۀ شوهر کردن باشد

فرهنگ فارسی عمید

کلم برگ

نوعی کلم با برگ های پهن و پیچیده به هم که به صورت خام و پخته مصرف می شود، کلم پیچ

فرهنگ فارسی عمید

بی برگ

درختی که برگ هایش ریخته باشد، کنایه از بینوا، بی سر و سامان

فرهنگ فارسی عمید

دمبرگ

دنبالۀ باریکی که برگ را به شاخه یا ساقه متصل می سازد

فرهنگ فارسی عمید

دم سرد

کنایه از سخنی که در شنونده اثر نکند
آه سرد که از روی نومیدی از سینه برآورند

فرهنگ فارسی عمید

دم گرم

بیان گیرا، سخنی که در شنونده اثر کند، آه گرم

فرهنگ فارسی عمید

دم بره

(دُ بَ رِ)

دهی است از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. آب آن از چشمه. سکنۀ آن 180 تن. ساکنان از طایفۀ بوالی هستند و زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

دم بر

(دَ بُ)

آلتی فلزین از گچ بران. (یادداشت مؤلف).
- دم بر دوسر، دم بری که دو سر داشته باشد و آن آلتی فلزی است از گچ بران. (یادداشت مؤلف)

لغت نامه دهخدا